![](http://www.iraninstitute.com/iran/1383/830519/177093.jpg)
کشف جسد
حسین پناهی در سر پناه تنهائیش ، اول صبحی بد جوری دلم رو چنگ زد... آدم تنهای بی همراهی که همراهش! خاموش بوده و حتی به فرزندانش هم پاسخی نمی داده... چهار روز در بی خبری دیگران، نقش یک مُرده رو تو اتاقش بدون تماشاگر بازی کرد و روز آخر، خبر اول خبرگزاریها شد... معمولا نقشهائی که به آنها جان میداد، همیشه یک جوری حس و حال داشتند و فقط آخرین نقشش بی جان از آب دراومد... ۴۸ سالگی رو بازی کرد و در پایان برای نقش اول نمایش مرگ انتخاب شد... شاید اینگونه از تنهائی درآمد، ....روحش شاد
روحش شاد... تونستی سر بزن اینورا ...
این بهترین نقشی بود که بازی کرد طبیعی ترین نقشی که تنهاییش رو به تصویر کشید نمایشنامه نویس کم کم برای ما هم پیس مینویسه منتظریم
گر چه بعضی ها می گویند ... ما همه بازیگریم در صحنه ی نمایش زندگی .... اما من باور ندارم که ما بازیگریم شاید به تناسب موقعیتهای اجتماعی نقابهای متفاوت بزنیم و نقشهای متفاوت اجتماعی را بازی کنیم و شاید کسی موفق تر در ایفای نقش اجتماعی باشد که بتواند این تفکیک نقشها را بهتر بازی کند . اما ما در تنهایی خویش دیگر بازی نمی کنیم ... و من همیشه احساس می کردم حسین پناهی در پس نقشی که بازی می کند تفکری دارد که آن را باور دارد و او باورهایش را همراه با تماشاچیان زندگی می کرد ... مرگش نیز به شیوه ی خودش بود ......
راستی ، علت مرگ مشخص شده ؟؟؟
آره ، دلم خیلی سوخت.
روحش شاد.
قربانت قاصدک.
سلام رفیق ممنون از این که به من سر میزنی .فکر می کردم از شعر نو اونم با این قالب بی در و پیکر و ازاد که من می نویسم خوشت نمی آد ... مرگ هم خودش یه قسمت از زنگیه میگن آخرشه !! در مورد مطلب قبلیت میدونی چرا آدم تجربه تلخ رو دوباره تکرار می کنه چون عوض نمی شه اون چیزی که طبع و سرشت اصلی آدمه و معرف شخصیت اونه خیلی سخت تکون می خوره و عوض میشه ... همه همین جورن چون آدم بعد از یه مدتی از خودش خوشش می آد قربون خودش می ره و سعی می کنه از اشتباهات خودش چشم پوشی کنه آدمه دیگه خیلی غریبه !! البته اینا که میگم صد در صد نیست ولی معمولا این جوریه ...
بازم که بروز نمیکنی تنبل شدی یا بی حوصله یا...........
این ور دنیا کم دل آدم می گیره اینم اضافه شد.