ناصــح زبان گشود که تسکین دهــد مرا
نام تـو بــُـرد و موجب صــد اضطــراب شد
........................
سلام به همگی... با پوزش از همهی دوستانی که از من بابت کم نوشتن و ننوشتن گلهمندند، به آگاهی عموم میرسانم اینجانب امتحانات دارم و مقالات و بسیاری مشکلات!!! تازه یکماه بود که با زور و کمیتهی انضباطی حکم کارشناسی گرفته بودم که با رئیس جدید دعوا کردم و برای چندمین بار در اختیار کارگزینی قرار گرفتم و دوباره حکمم کنلمیکُـن شد!!! حالا دوباره قراره برای پنجمین بار بفرستنَم کمیتهی انضباطی!!! ۱۲ سال حکم کارگری و کارمندی داشتم، دوباره قراره بشم کارمند!!! ۱۰ سال پیش هم حکم سرپرستی رو که برام صادر کرده بودن بعد از فقط ۲۰ روز لغو کردن!!!. مثل اینکه قسمت اینجوریه با حکم کارمندی بازنشسته بشم.. فقط گفتم بگذارید امتحانام تموم بشه بعد جلسه تشکیل بدین!!! خلاصه که همه منتظرن امتحانای من تموم بشه تا به خدمتم برسن!! من نباشم کمیته تعطیل میشه! ولی قول میدم بزودی باز هم بنویسم... قول مردونه!! از شاهنامهی فردوسی مینویسم که شش ماهه شبانه روزی میخونَم ولی هنوز تموم نشده... عجیب عادت کردم شاهنامه بخونم، عجیب.... با اینکه میدونم آخرش خوش نیست!...
از کمیتهی انضباطی هرگز نمیترسم و نخواهم ترسید، ولی از اضطراب خیلی زیاد!!! اون بیت بالا رو یکبار دیگه بخونید...
...................
خدایاااااااااااا.......... مُضطرب حـــال مگردان من سرگردان راااااااااااااااااااا
چه جوریه؟؟؟
آدم......
وقتی عاشقه، اصلاْ خسته نمیشه.....
وقتی عاشق نیست، خیلی زود خسته میشه....
وقتی خسته شد، دیگه اصلاْ عـاشق نمیشه....
امــّا من!!....
همین الآن....
با اینکه خیلیخیلیخیلی خستهام.....
هم عاشقم.... هم دلبستهام....
نتیجهگیری اخلاقی:
من که آدم نیستم!...