شبی یاد دارم که یاری عزیز از دَر دَرآمد، چنان بیخود از جای بَرجَستم که چراغم به آستین کُشته شُد... نَـدانستم که این دولت از کُجاست؟؟؟ بنشَست و عِتاب آغاز کرد که مَــرا بدیدی دَرحال چراغ بکُشتی، به چه مَعنی؟؟؟؟ گفتم به دو معنی: یکی آنکه گُمان بُردم که آفتاب بَــرآمَــد،،،،، دیگر اینکه این بیتام به خاطر بود....... چـون گــرانی به پیشِ شَـمع آیَـد خیزَش اندَر میانِ جَمع بکُش وَر شکرخندهایاست شیرین لَـب آستینش بگیر و شَمع بکُش
----------------- بیخود: سرآسیمه، مست و حیران.... ( امروزه معنای دیگری دارد!...) کُشته شد: خاموش شد..... شاهد مثال: شمع را باید ازین خانه بدَر بُردن و کُشتن تا به همسایه نگوید که تو در خانهی مایی
دولت: بخت، اقبال،سعادت... عتاب: سرزنش، نکوهش دَرحال: بدون درنگ، فوری... گرانی: چیزی که جلوی نور شمع را بگیرد...
سلام . امیدوارم حالتون خوب باشه باید اعتراف کنم که من همیشه همه نوشته هاتونرو می خونم .چه اونهایی که از فکر خودتونه و چه اونهایی که از کتابی انتخاب میکنین همشون بسیار عالین.متشکرم.
سلام . امیدوارم حالتون خوب باشه
باید اعتراف کنم که من همیشه همه نوشته هاتونرو
می خونم .چه اونهایی که از فکر خودتونه و چه اونهایی که از کتابی انتخاب میکنین همشون بسیار عالین.متشکرم.
لذت خوندن اون مطلب با این لذت که کسی بنویسه برا اینکه آدم چیزی یاد گیره برابری میکرد ...
بابت هر دو ممنون .