کار نصب و راهاندازی دندونهای جلو با موفقیت به پایان رسید!. تو یکی دو روز گذشته دوسه کیلو تخمهژاپنی و آفتابگردون شکستم تا کارائی دندونامو تست کنم... تو هر کاری که وارد نباشم، خدائیش این تخمهشکستن از قدیم و ندیم کاری بوده که همیشه توش اول بودم و هیشکی به گردم نمیرسیده!.. البته بعد از هربار تخمهخوردن تا شعاع چندصدمتری دور و برم پر میشه از پوست تخمه که تند تند فوت میکنم هواااا!. حالا حدس بزنید میزکامپیوترم تو چند روز گذشته چهشکلی شده؟!. بندهخدا مامانم که با جاروبرقی و دستی باید دنبال ردپای من باشه و تو اطاقها بگرده تا نظافت کنه!.. دیروز داشت تو یه جمع خانوادگی از من تعریف میکرد: « این پسر منه! عسل منه..» همه چشماشون از حسودی گرد شده بود، آخه جریان تخمهخوردن رو بابام براشون تعریف کرده بود قبلش!.. اما مامان همچنان از من طرفداری میکنه... زنده باد مادر، تنها عاشق بیریا... اونائی که مامانشون هست، خدا براشون نگهداره و اونائی که از دستش دادن، امیدوارم یهجوری خدا کمبود این موجود نازنین رو براشون جبران کنه.. یه نگاهش به تمام دنیا میارزه..
----------
عاشقام بر لطف و بر قهرش بهجد ---- ای عجب! من عاشق این هردو ضد
منم رو میز کامپیوترم همیشه پره از پوست پسته و کاغذ آبنابات چوبی و کرانچی فلفلی و استکان های نیم خورده چایی و هسته خرما :))
مامان طفلکمم اکثر اوقات میز رو یواشکی در غیاب من تمیز می کنه به روی خودمم نمیاره :)!!!
منم از آشنایی با شما خوشوقتم دوست خوبم .
خوب همذاتپنداری کردی ها!! ما آخرش نفهمیدیم همذات پنداری درسته یا همزاد پنداری؟!
دندونای نو مبارک.اینا عاریه هستند.مواظب باش .تخمه بشکن آدامس بجو و حرف بزن تا همیشه در لحظه باشی و آینده سهمگین و گذشته تلخ به خاطرت نیاد.مامانی جون خوب را سلام برسون و بفرما میتونند قدم رنجه فرموده محبت فرمایند تشریف فرما شوند
ببخشید! کجا اونوقت؟!! اونجا کجاست؟ پس من چی؟!
تبریک میگیم.
ممنون از شما دوست خوب...
خب پس صفت تو هم عسله؟!:))