بعد از سهماه از خانه در رفتن..
برگشتهام تا باز بنویسم..
شاید که باید پیش از اینها مینوشتم، یـا بیش از اینها...
اما نمیشد، باور بفرمائید!..
خسته شدم از بس که ننوشتم..
حالا چرا ننوشتهام هیچ؟؟
اصلاْ نمیدانم دلیلش را..
شاید نمیشد..
شاید توانم ناتوان بود.
شاید که از دستم نمیآمد نوشتن.
یا اینکه از دل برنمیخواست..
باور کنید اصلاْ دلم راضی نمیشد.!.
شاید نباید مینوشتم.
شاید که باید مینوشتم. اما نمیشد..، باور بفرمائید!.
---------
حالا که برگشتم دوباره، مینویسم..
از نـو سلامی، از نو کلامی..
---------
دلم برای همهی خوانندههای عزیز، وبلاگنویسها، اینترنتبازها، خیلی خیلی تنگ شده بود..
باور بفرمائید!.
رسیدن به خیر