سلام به آقای مهران دوستی عزیز. صاحب صدایی گرم و لذیذ! خواستم در گوشی یه رازی بگم گفتم بذار کامنت بذارم شاید دیدی و خوندی و پسندیدی شاید هم نپسندیدی!. جناب آقای دوستی که شاهنامه خوان هم هستی! اهل شکسپیر هم هستی و دستی هم در کافه رادیو داری و باعث مستی دیگران هستی!. من شاهنامه نویس هستم! بله شاهنامه نویس! چون برای رساله فوق لیسانس ادبیات فارسی دو سال آزگار شبانه روزی شاهنامه رو تایپ کردم و تایپ کردم و لذتی بردم که مپرس (کمپرس خوانده نمی شود!) این نسخه از شاهنامه که به نظر خودم بهترین نسخه در عالم هست! چون زحمت زیادی براش کشیدم هنوز به دست هیچکس نرسیده و فقط تو حافظه کامپیوتر خودم دارم و بس! به دست استادان راهنما و مدیر گروه هم نرسیده چو فقط نشونشون دادم تا نمره ناقابل 17 به من بدهند! البته هرگز در طول دوران تحصیل به دنبال نمره نبودم و فقط درس خواندم برای درس و بس. خواستم لذت کسی که شاهنامه میخواند با کسی که شاهنامه فردوسی را می نویسد مقایسه شود. جناب آقای دوستی اگر قول بدی که دوستی با یک دوست تازه رو توی برنامه هات بذاری و دست دوستی که به سوی شما دراز شده کوتاهش نکنی من هم قول میدم اولین نسخه از این شاهنامه را تقدیم کنم به شما سرور گرامی.
«لارسن کیمپیک» (Laursen kim peek)، یک «اَبر حافظهی» مشهور بود که با وجود «ناتوانیِ ذهنی»، حافظهی تصویری بسیار نیرومندی داشت. زندگی وی، الهامبخش شخصیت اول فیلم سینمایی «مردِ بارانی» (Rain man) بود که در سال 1984 موفَّق به دریافت چندین جایزهی اُسکار (بهترین کارگردانی؛ بهترین فیلمنامه، بهترین هنرپیشهی نقش اول مرد و ...) گردید.
کیم پیک در سال 1951 متولِّد شد. او در زمان تولد، مبتلا به ماکروسفالی (بزرگی غیرطبیعی جمجمه) و هیپوتونی (شلبودن عضلات) بود. بعدها در طی مطالعات انجامشده، کیم مبتلا به سندرم FG تشخیص داده شد که از مشخصات این بیماری، آسیب جدی ساختار بخشهایی از مغز از قبیل مخچه و نیز پلهای ارتباطی بین دو نیمکرهی مغز میباشد. این نقص مادرزادی، منجر به نـاتـوانیهای شدید در زمینـهی مهارتهای حرکتی و اجتماعی کیم شده بود. با این وجود، کیم حافظهای خارقالعاده داشت که این امر، احتمالاً بهدلیل عدم وجود یکی از پلهای ارتباطی بین دو نیمکرهی مغز (به نام کورپوس کالوزوم) میباشد که مسئولِ فیلتر اطلاعات ورودی به مغز است. احتمالاً تشکیل مسیرهای ناشناختهی دیگر، بین دو نیمکرهی مغز در جهت جبران نقص موجود نیز به تقویت حافظهی کیم کمک کرده است.
به هر حال کیم در 9 ماهگی بهعنوان یک «ناتوان ذهنی» تشخیص داده شد و پزشکان با ذکر اینکه او هرگز قادر به تکلُّم و راهرفتن نخواهد بود، به والدین کیم توصیه کردند که او را به مراکز مربوط به «نگهداری کودکان ناتوان و کمتوان ذهنی» بسپارند. اما والدین کیم این پیشنهاد را نپذیرفتند و به مراقبت از کودک خود در منزل ادامه دادند. بنا به اظهار پدر کیم، او از سن 16 ماهگی، شروع به بروز قابلیتهای خارقالعادهی خود نمود به طوری که در 2 سالگی قادر به خواندن و حفظکردن مطالب خواندهشده بود و بهراحتی میتوانست اشیاء مورد نظر خود را در هر جای منزل پیدا کند. در عین حال به علت نقص موجود در مُخچه، کیم تا 4 سالگی قادر به راهرفتن نبود و حتی تا 16 سالگی نمیتوانست بهتنهایی از پلهها بالا برود. او هرگز نتوانست فعالیتهای روزمرهی خود از قبیل بستن دگمههای پیراهن و یا شانهزدن سر خود را انجام بدهد و برای سادهترین فعالیتهای حرکتی خود، نیاز به کمک داشت. «ضریب هوشی» او در سنجشهای مختلف، پایینتر از حد متوسط تخمین زده شده بود و تا آخر عمر، از دورههای بیقراری و بدخُلقی رنج میبرد.
با تمـام این اوصـاف، کیم قادر بود حتی خاطرات 16 تا 20 ماهگی خود را نیز بهخاطر بیاورد. او میتوانست هر کتاب را در مدت یکساعت بخواند، بهطوری که پس از مدتها، تقریباً تمام مطالب آن را بهخاطر بیاورَد. از آنجایی که کیم میتوانست صفحهی راست کتاب را با چشم راست و صفحهی چپ آن را با چشم چپ بخواند، قادر بود هر 2 صفحه را در عرض 8 تا 10 ثانیه تمام کند. در حالی که یک فرد عادی، تنها قادر به نگهداری 45% از مشاهدات، شنیدهها و مطالب خوانده شده است؛ کیم میتوانست 98% موارد فوق را بهخاطر بسپارد. در واقع در تمام دوران کودکی و بزرگسالی، محل مورد علاقهی کیم، کتابخانه بود و بنا بر تخمینهای موجود، او در طول عمر خود موفق به ذخیرهی مطالب 9 تا 12 هزار کتاب در حافظهی خود شده بود. به همین جهت بود که مردم به او «کیمپیوتر» (در تشابه با کامپیوتر) میگفتند.
کیم مانند اغلب افراد مبتلا به ناتوانی ذهنی، بسیار خجالتی بود و به همین جهت اَکثر سالهای زندگی خود را در انزوا و تنها در میان اعضای خانواده و دوستان نزدیک خود سپری کرد. اما خوشبختانه این وضعیت از سال 1984 (سی و سه سالگی) به بعد، در پی شناختهشدن او به عنوان «مرد بارانی» واقعی تغییر کرد. این معروفیَّت بهدست آمده، منجر به درخواست ملاقاتهای فراوان مردم برای دیدن کیم و مشاهدهی قابلیتهای خارقالعادهی ذهنی وی شد که این امر، بهشدَّت اعتماد به نفس او را بالا برد. همین امر و افزایش ارتباطات اجتماعی کیم، در تواناییهای او نیز تأثیر گذاشت و قابلیت درک مفاهیم انتزاعی و نیز برقراری ارتباط بین مطالب موجود در حافظهی او را تقویت کرد. بهطوری که پس از این جریانات، کیم توانست از مرز یک اَبرحافظه و منبع صِرف اطلاعات فراتر برود و علاوه بر کسب توانایی تفسیر دادههای موجود در حافظه، قابلیتی مانند حس طنز (که مستلزم درک مفاهیم انتزاعی است) نیز کسب کند. او حتی به آموختن موسیقی و نواختن پیانو پرداخت و در این زمینه نیز، همگــان را متعجِّب کرد. کیم میتوانست
بهراحتی یک قطعهی موسیقی را که دهها سال پیش شنیده بود، بهخاطر بیاورد و آن را در حدی که محدودیتهای حرکتیاش اجازه میداد، بنــوازد. او همچنین میتوانست با گوشدادن به یک موسیقی، تشخیص بدهد هر قسمت از آن، با چه سازی نواخته شده و با مقایسهی آن با چندین هزار موسیقی در حافظهاش، آهنگ قطعهی مربوطه را حدس بزند.
پس از مشهور شدن، در جریان فیلم «مرد بارانی»، کیم به مسافرتهای فراوانی رفته، تعداد بیشماری از علاقهمندان خود را ملاقات کرد. در ملاقاتهای مذکور، او توانست قابلیتهای ذهنی خود را به نمایش بگذارد. مثلاً با توجه به توانایی ویژهاش در زمینهی محاسبهی تاریخها، با پرسیدن تاریخ تولـد فـرد، به او میگفت که دقیقاً در چه روزی از هفته بهدنیا آمده است و حتی خبـرهای صفحـهی اول روزنامـههای چاپشده در آن روز خاص، چه بودهاند.
او همچنین محتویات کتابهای راهنمای تلفن را حفظ بود و بر اساس آن میتوانست بگوید که یک نفر، چندین سال پیش با چه کسانی همسایه بوده است. کیم در جلسات متعددی که با علاقهمندان خود داشت، همواره شنوندگان خود را به درک صحیح و محترمشمردن «تفاوتهای فردی» تشویق میکرد و از آنها میخواست با دیگران بهگونهای رفتار کنند که دوست دارند با خودشان رفتار شود. او همواره میگفت: «برای متفاوتبودن لزوماً نباید معلول یا ناتوان بود. هر کسی با دیگران متفاوت است». او همچنین به همراه پدر خود در راستای منافع افراد ناتوان و کسب موقعیتهای تحصیلی مشابه با افراد عادی برای آنها تلاش میکرد. حضور کیم در اجتماع، 2800 مقالهای که دربارهی او در مجلات و روزنامهها چاپ شد و 22 فیلم مستندی که در رابطه با زندگی کیم ساخته شد، الهامبخش هزاران هزار والدین کودکان ناتوان و کمتوان بوده و نقش مهمی در تخفیف دردهای این خانوادهها و امیدوار کردن آنها داشت.
کیم که در ابتدای تولد، یک «ناتوان ذهنی» تشخیص داده شده بود، بنا به نظر پزشکان قرار نبود حتی حرفزدن و راهرفتن را فرا بگیرد و یا تا پیش از 14 سالگی زنده بماند؛ اما وی با کوشش و امید، تبدیل به منبع الهام و امید برای میلیونها نفر شد و منجر به تغییر نگرش عظیمی به مقولهی ناتوانی ذهنی گردید. در این میان نقش کلیدی «پدرِ» کیم که همراه جداییناپذیر و حامی دائمی و دوست باوفای او بود را نباید نادیده گرفت. او تمام زندگی خود را در طول 59 سال زندگی کیم صرف مراقبت از او نمود. این پدر تسلیمناپذیر، همواره برای خروج کیم از تنهایی و انزوا میکوشید و هرگز فرزندش را تنها نمیگذاشت. پاداش این کوششهای پدر، در یک ملاقات تصادفی به وی داده شد و «باری مورو» (Barry Morro)، نویسندهی فیلمنامهی «مردِ بارانی» که در یک همایش شرکت کرده بود، کیم را که توسط پدرش به آنجا بُرده شده بود، دید و سرانجام، این آشنایی به درخشش کیم بهعنوان «ستارهای بزرگ» انجامید.
کیم یک فرد بینظیر بود و معلوم نیست که هرگز فرد دیگری مانند او پیدا شود. او از نظر معیارهای علم پزشکی یک ناتوان ذهنی بود که بیش از بسیاری از افراد عادی در زندگی دیگران تأثیر گذاشته و قطعاً بسیار بیش از آنها در خاطرهها خواهد ماند.
واقعاْ مردم ایران را باید نجیبترین و مهربانترین مردم دنیا نامید. برگزیدگان این ملت برای انتخابات ریاست جمهوری با یکدیگر مبارزه میکنند و افشاگری سرلوحهی کار آنهاست. در این میان پیروز واقعی ملت است که ۳۰ سال کسانی را تحمل کرده که برادری و دوستی نمیدانند و برای تخریب یکدیگر از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند. اگر دولتهای قبلی دزدی و رانتخواری نمودهاند، چرا باید درست یکهفته به انتخابات مانده، آنها را افشا کنید؟ چرا ۴ سال سکوت کردید؟ شهرام جزایری مگر دیروز به زندان رفته است؟ رئیس مجلس توان دفاعکردن از تهمت ها را ندارد. رئیسجمهور بهراحتی از زیر بار تهمتها، شانه خالی میکند. فرافکنی میکند. دزدی فقط پول گرفتن و از دیوار مردم بالارفتن نیست. برادر گرامی: بیکفایتی بالاترین دزدی است. بیلیاقتی و تقسیم کار بین کسانی که فقط بهدلیل وابستگی و خویشاوندی به ریاست و صدارت میرسند، از دزدی و پولگرفتن، صد پله بالاتر است. خودمحوری و رای خود را بالاتر از هر کارشناسی دانستن به مراتب بیشتر از دزدی مستقیم به مردم آسیب میرساند. حامیان شما چه کسانی هستند؟ کیهان. فقط همین را بدان که اگر یک روز روزنامه کیهان روی دکههای روزنامه فروشی باد نکرد آن روز روز پیروزی شماست. اگر مردم تهمتزدن را دوست داشتند، کیهان را دست به دست میچرخاندند. روزنامه ۱۰۰ تومانی از پول بیتالمال که سرشار از تهمت و افتراست. حامیان خود را یک بار دیگر نگاه کنید. دانشگاهی بودن افتخار نیست. حمایت دانشگاهیان و فرهیختگان را کسب کردن افتخار است. تهمتزدن آسانترین کار است. ساختن سخت است. خراب کردن آسان است. آباد کردن کار هر کس نیست. آبروی افراد مضحکه شده است. و این انتقام و قهر الهی است که روزی گریبان خود شما را نیز خواهد گرفت و آن روز دیر نیست. به خود بیایید و در پیشگاه خداوند و وجدان خود صادق باشید. ریاست دو روزه هیچ ارزشی ندارد. اینها که شما سعی در بدنام کردن آنها دارید همگی رئیس و صاحب نفوذ بودهاند. شما نیز به همین بلا گرفتار خواهید شد. وعدهی خداوند حق است. بترسید از روز جزا که باید پاسخگوی تهمتهای خود باشید. آبروی یک مؤمن را در پیشگاه ۵۰ میلیون بیننده، بریزید و فدای چهارسال حکومت زودگذر دنیا کنید. این کار انتقام و عذاب الهی خواهد داشت. چشمان تاریخ را نمیتوانید کور کنید. شادی زودگذر را به رضای خداوند ترجیح ندهید. جایگاه و قدر خود را بدانید. خداوند را در همهی اعمال خود در نظر بگیرید. خداوند ستارالعیوب است و شما فاش کنندهی اسرار بندگان خدا.! چگونه است که یک هفته به انتخابات یادتان افتاده است؟ همه دزدند و وای بر ملتی که حاکمانش چشم دیدن یکدیگر را ندارند. یک ضربالمثل قدیمی میگوید: مهمون از مهمون بدش میاد صاحبخونه از هر دوتاشون. شما فقط دارید ملت نجیب ایران را آگاه میکنید که زمامداران فاسدی بر آنها حکومت کردهاند. اما ملت فراموش نمیکنند که خود شما نیز بیش از ۲۰ سال است که در قدرت هستید. در همین قدرتی که امروز پایههای آن را فاسد میشمارید. استاندار و فرماندار بودن شما در چه زمانی بوده است؟ چرا آن روز توبه نکردید و مثل ما خانهنشین نشدید و دست از شغل دولتی نکشیدید؟ با دزدان کارکردن را افتخار میدانید؟ فقط یک راه دارد و آن اینکه خود شما نیز از همان دسته و گروه باشید و لاغیر... خداوند شما را فراموش نمیکند با اینکه شما در این چند روز به راستی فرمان خدا را فراموش کردهاید. چقدر مزه داشت چهار سال ریاستجمهوری که برای ادامهی آن، دست به هر کاری میزنید. آبروی مؤمن و مؤمنه در نزد شما هیچ ارزشی ندارد؟ به راستی که مردم ایران نجیبترین و مهربانترین مردم تاریخ هستند. اما جای شما در حافظهی این مردم کجا خواهد بود؟ کمی فکر کنید.. مردم از افشاگری خوشحال نمیشوند مگر با نیت صد در صد پاک و خدایی.. آیا مطمئن هستید که نیت شما فقط آگاهی مردم است و لاغیر؟ من که مطمئن نیستم. شیفتگان خدمت با تشنگان قدرت یکجا جمع نمیشوند. کمی به خود بیایید. عذاب خداوند سخت است. بترسید از عذاب و قهر الهی.. آن روز دیگر استاد دانشگاه بودن و کارشناس ارشد بودن سودی ندارد. هیچ سودی.. حتی اگر برترین کارشناس تاریخ باشید و در همهی امور صاحبنظر باشید، خداوند را که نمیتوانید فریب دهید. او خیرالماکرین است. فراموش نکنید. به سفارشات مولای متقیان نگاه کنید. متاع دنیا هیچ است هیچ..
نمردیم و توی صدا و سیمای جمهوری اسلامی یک مناظره دیدیم.! یکی از آقایون که با نیسان اومده بود! آخه هزار تا پرونده جور و واجور و آمار و دفتر و دستک و مدرک و ... ردیف گذاشته بود روی میز.! بدجوری هم قاط زده بود. سیم ترمز پاره کرده بود! بدون کلاج هم دندن عوض میکرد.! آلبوم عکس و فتوکپی شناسنامه و مدرک جمع کرده بود که مناظره کنه یا معامله؟ بیشتر شبیه قماربازی بود. اونم بازی ۲۱!. طرف هی میگفت: بگم؟ میخوای این یکی باشه بعداْ بگم؟ ها؟ برو واسه خودت!. یا نه همین الان دوست داری رو کنم؟ آس دارما؟ ده لو دارم! تو چی داری؟ تختم.!
درباره ی مناظره توی یکی از وبلاگها این نظر رو گذاشتم: شما هم بخونید و نظر بدید.
---------
اینکه عکس همسر مومنه یک نفر رو توی دستت بگیری و جلوی چشم 50 ملیون نفر بگی: بگم؟ این خانم رو بگم؟ و اون سید هم مظلومانه جواب بده: بگید. اشکال نداره. و مجری برنامه رو قطع کنه که شاید شما از این تصمیم شوم و غیراخلاقی منصرف بشید اما شما دوباره که نوبت بهتون رسید عکس همسر یک پیرمرد رو بالابگیرید و درباره ی مدرکش حرف بزنید، واقعاً این تذهبون؟ به کجا داریم میریم؟ عکس ناموس مردم توی تلویزیون داره دست به دست میچرخه و متاسفانه مردی هم شده همین...! درود بر موسوی که افتخار همسرش رو قرآن پژوهی عنوان کرد و همون قرآن برای انتقام از احمدی نژاد کفایت میکنه..
سیدمحمد خاتمی رسماً نامزد انتخابات شد....
باران آمد... سیدمحمد خاتمی آمد و میلیونها ایرانی را خوشحال کرد..
خوش آمدی... خدا به همرات سیّد
خوش آمدی...
باران خوش آمدی،،، مقدمت گل باران گل باران گل باران
این چند روز بارانی بود و باران که می آمد اما آمدن این باران یه حال دیگه داشت...
خانه خانه ی توست... خوش آمدی... خوشحالمون کردی سیّد.... ناز قدمت
سر فدای قدم نادره مردانی باد که کم و بیش نگردند به هر بیش و کمی
باز بیا، باز بیا، دلبر دمساز بیا
دور مرو، دیر مرو، خسته مشو باز بیا
سر فرصت یه مقاله برای خوشآمدگویی مینویسم... خیلی خوشحالم
ماهواره باران، در مدار ایران
موسسه آموزشهای کاربردی در زمینههای کامپیوتر و برق و الکترونیک
تایپ و ویراستاری حرفهای پایاننامه های دانشجوئی با بهترین کیفیت و مناسبترین قیمت
انتخاب حق شماست...
با شماره تلفکس ۶۶۰۸۵۸۱۸ تماس بگیرید و شرایط ما را مقایسه کنید
روزنامهها امروز از زبان رئیسجمهور نوشتند: « موضوع مسکن رو شخصاْ پیگیری میکنم.»
اما ننوشتند: کدوم مسکن رو؟
مسکن خودش؟
بچههاش؟
فامیل و دوستانش؟
و یا ...!
و باز از زبون ایشون نوشتند: « وضع معیشتی مردم بهتر از قبل شده است.»
و باز هم یادشون رفت توضیح بدن منظور از « مردم » کدوم نژاد از مردم بوده؟
احمدی نژادها.؟
محمودی نژادها؟
مافیانژادها؟
... نژادها؟
و آخرین جمله از آقای احمدینژاد با ادبیات خاص ایشون اینجوری توی روزنامههای امروز درج شده بود:
« به خاطر ملک عبدالله، این دفعه به سعودالفیصل هیچی نمی گم!.فقط بخاطر روی گُل ملک عبدالله!»
حالا شما پیدا کنید عبدا... را؟!