-
دکتر چهرگانی
29 خرداد 1382 00:06
درجه دکترا داشت ... پی اچ دی ... تخصصش قلب نبود ولی تا دلت بخواد قلب مهربونی داشت ... گوشی هم نداشت اما به حرفهاش که گوش میکردی آرامش عجیبی بهت دست میداد ... آخه اون استاد دانشگاه بود ... وقتی با این استاد درس انتخاب کردم فکر میکردم مثل دیگرونه ... حتی جلسه اول غیبت کردم ( همیشه بابت اون یک جلسه خودمو سرزنش میکنم )...
-
نامه ای از قائم مقام فراهانی (۱۱)
18 خرداد 1382 12:26
مهربان من ، دیشب که به خانه آمدم ، خانه را صحن گلزار و کلبه را طبله عطار دیدم ... ضیفی مستغنی الوصف ، که مایه ناز و محرم راز بود گفت : قاصدی وقت ظهر ، کاغذی سر به مهر آورده که ، سربسته به طاق ایوان است و گلدسته باغ رضوان … فی الفور و با تمام شعف و شوق .. مهر از سر نامه بر گرفتم گوئی که سر گلابدان است ندانستم نامه خط...
-
سلامی از یک تازه وارد
7 خرداد 1382 22:02
سخته ، مثل اینه که بخوای در یک کلاس که ۹۰٪ اون دخترا هستن در باره عشق کنفرانس بدی !!! ولی چاره ای نیست ... هر آغازی پر است از دلهره .... بدتر از اون ، اینکه نمیدونی از کجا شروع کنی .... از یک جای خوب .... از یک جای متوسط ... یا از یک جای بد ... بالاخره باید شروع کرد ... بسم الله راستی آدم تا چیزی رو تجربه نکنه نمیتونه...
-
حکایتی از شیخ اجل
5 خرداد 1382 13:41
درویشی مجرد به گوشه ای نشسته بود . .. پادشاهی برو بگذشت . درویش از آنجــا که فــراغ ملک قنـــاعت است سر بر نیاورد و التفات نکرد و سلطان از آنجا که سطوت سلطنت است برنجید و گفت : این طایفه خرقه پوشان امثال حیوانند ، اهلیت و آدمیت ندارند ... وزیر نزدیکش آمـــــد و گفت : ای جوانمرد ، خداوند روی زمین بر تو گذر کرد ، چــرا...