خانه عناوین مطالب تماس با من

طبله عطار

طبله عطار

روزانه‌ها

همه
  • جغرافیای شهر هرت!. شهر هرت چه ویژگی‌هائی دارد!.
  • طنــز آبــدوغ ‌خیاری!.. نویسنده: دکتر فتوحی

پیوندها

  • از پشت یک‌سوم
  • مجید‌جان
  • گربه چکمه‌پوش
  • زن نوشت
  • آوای اندیشه
  • الیزه
  • دکتر محمود فتوحی
  • سایه
  • امید معماریان
  • دکتر اکبری

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • عروسی «طبله عطار» از راه رسید!
  • بیماران بدون دارو
  • سال نو مبارک
  • حافظه و شعر
  • پاسخی به آقای مرتضی حیدری
  • دوبیتی ناب
  • سلطان قلبها!
  • یگانه
  • می
  • مرام‏هایی که کیمیا می‏شوند
  • مرگ قذافیِ: همه سیاسی، من ادبی!
  • جمال عشقی!
  • ایران «عاشق» ندارد!
  • حال و حوصله برای پابلیش!
  • فرستادن کامنت برایه رادیو جوان و مهران دوستی

بایگانی

  • شهریور 1393 1
  • فروردین 1392 2
  • اسفند 1391 1
  • دی 1391 1
  • آبان 1391 1
  • اردیبهشت 1391 1
  • اسفند 1390 1
  • دی 1390 1
  • آبان 1390 3
  • اسفند 1389 1
  • شهریور 1389 2
  • اردیبهشت 1389 1
  • خرداد 1388 2
  • بهمن 1387 1
  • آذر 1387 1
  • اردیبهشت 1387 1
  • بهمن 1386 1
  • آذر 1386 2
  • شهریور 1386 2
  • مرداد 1386 3
  • تیر 1386 3
  • خرداد 1386 4
  • اردیبهشت 1386 4
  • فروردین 1386 1
  • اسفند 1385 2
  • بهمن 1385 3
  • دی 1385 6
  • آذر 1385 3
  • آبان 1385 2
  • شهریور 1385 4
  • مرداد 1385 3
  • خرداد 1385 1
  • اردیبهشت 1385 3
  • فروردین 1385 2
  • اسفند 1384 5
  • بهمن 1384 3
  • دی 1384 2
  • آذر 1384 3
  • آبان 1384 5
  • مهر 1384 8
  • شهریور 1384 7
  • مرداد 1384 10
  • تیر 1384 3
  • خرداد 1384 11
  • اردیبهشت 1384 5
  • فروردین 1384 3
  • اسفند 1383 2
  • بهمن 1383 6
  • دی 1383 5
  • آذر 1383 4
  • آبان 1383 6
  • مهر 1383 3
  • شهریور 1383 4
  • مرداد 1383 7
  • تیر 1383 9
  • خرداد 1383 8
  • اردیبهشت 1383 5
  • فروردین 1383 3
  • اسفند 1382 6
  • بهمن 1382 3
  • دی 1382 4
  • آذر 1382 6
  • آبان 1382 7
  • مهر 1382 5
  • شهریور 1382 4
  • مرداد 1382 4
  • تیر 1382 4
  • خرداد 1382 4

آمار : 330544 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • یک نظر حلاله؟!!! 9 آذر 1383 13:39
    برای من جالبه بدونم آیا واقعاْ میشه با یک نگاه عاشق شد؟؟ میشه یک نظر دید و یک دل نه صد دل واله و شیدا شد؟؟ من فکر میکنم زیبائی رو میشه در یک نگاه تشخیص داد و اون رو تحسین کرد ولی اینکه بشه با همون یک نگاه دلباخته‌ی یک نفر شد؟،، واقعاْ نمیدونم!... آیا به روزگاران مهری بر دل می‌نشیند یا، روزگاری لازم نیست؟؟؟ با عادت...
  • سعدی، آموزگار عاشقی 2 آذر 1383 12:23
    شبی یاد دارم که یاری عزیز از دَر دَرآمد، چنان بیخود از جای بَرجَستم که چراغم به آستین کُشته شُد... نَـدانستم که این دولت از کُجاست؟؟؟ بنشَست و عِتاب آغاز کرد که مَــرا بدیدی دَرحال چراغ بکُشتی، به چه مَعنی؟؟؟؟ گفتم به دو معنی: یکی آنکه گُمان بُردم که آفتاب بَــرآمَــد،،،،، دیگر اینکه این بیت‌ام به خاطر بود....... چـون...
  • حرف آخر! 27 آبان 1383 09:44
    خیلی وقت بود سیاسی نمی‌نوشتم. نمیدونم شما چه جوری هستید ولی برای من سیاسی بودن تو این دوره زمونه، مثل جدول حل‌کردن و شطرنج بازی‌کردنه!... یه مدت می‌بینی از صبح تا شب همه‌ی کار و بارم شده شطرنج بازی‌کردن و جدول حل‌کردن، بعدش یه‌دفعه یکی دو سال سراغی ازشون نمیگیرم... از کسانی بودم که تا مدتها دُوّم خرداد رو حماسه...
  • یک کمی شیطونی خوبه!!! 23 آبان 1383 14:00
    میگن پسربَچّه هرچی شیطونتر باشه بهتره، برای دختربَچّه‌ها هم یک کمی شیطونی خوبه!. اصلاْبچه اگه شیطونی نکنه که پخمه ازآب درمیآد و بزرگ که شد، میزنن تو سرش!!. حالا یکی دو نمونه از شیطونی‌های بچه‌های فامیل و دوستان رو ببینید تا ببینیم نظر شما چیه؟!... --------------- احسان‌جان شلوغ نکنی‌ها، مامان قربونت بره آفرین...
  • شبهای تهران 19 آبان 1383 11:05
    اونائی که دیشب از خونه زدن بیرون، بعد از مدتها، بالاخره هوای دلچسب پائیزی رو تَنَفُّس کردن و نَم‌نَم بارون، روح و جسمشون رو یک شستشوی حسابی داده... ما که خونه‌ نشسته بودیم و حتی فرصت نکردیم سری به پنجره‌ی اتاق هم بزنیم، ولی دورادور خبراش رسیده که دیشب هوا عالی بوده... البته تو شمال شهر تهرون!!! -----------------...
  • شاعره 16 آبان 1383 13:06
    خواهش می‌کنم این رباعی رو با دقّت بخوونید: -------------- ما را به دَمِ پیر نگه نتوان داشت در حُـجره‌ی دلگیر نگه نتوان داشت آن را که سَرِ زلف چو زنجیر بُوَد در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت ------------ قشنگی این رباعی زیبا زمانی بیشتر میشه که بدونیم سراینده‌ی آن زنی است بنام مهستی گنجَوی که هزار و دویست سال پیش از ما...
  • پائیزی که میشناسم 13 آبان 1383 12:55
    هنوز از پائیز خبری نیست! یعنی کجا مانده؟؟؟ من دل‌تنگم... تقویم چیز دیگری میگوید، اَمّا پائیزی که من میشناسم هنوز نیامده. نشانه‌های پائیز را خوب می‌دانم... اینکه برگها بی‌صدا افتاده‌اند، دُرُست.. اینکه خورشید هم کمتر آفتابی میشود، دُرُست.. اینکه مهر رفت و آبان هم به نیمه رسید، دُرُست.. کوچ پرستوها، دُرُست.. های و هوی...
  • دولت 5 آبان 1383 09:34
    دانـی که چیست دولــت؟ دیـدار یـار دیدن در کُویِ او گدائی، بـر خُسرَوی گُزیدن از جــان طَــمع بُــریدن، آســان بُوَد ولیکــن از دوستانِ جانی، مُشکل تَوان بُریدن خواهم شدن به بستان، چون غنچه با دل تنگ وانجا بـه نیکنــامـی، پیراهنــی دریدن فُرصَت شُـمار صُحبت، کـز این دوراهه منزل چون بُگذریم دیگر نَتوان به هم رسیدن...
  • زیباترین غزل حافظ کدام است؟ 29 مهر 1383 13:21
    تمام غزلهای حافظ دوست داشتنی است اما هر گاه آتش به جانش افتاده، کلامش رنگی دیگر دارد. حافظ، حافظه هر ایرانی است. برگزیدن یک غزل از او کار آسانی نیست. اما من این غزل حافظ را بر می‌گزینم... ------------------ بَـرنیامــــد از تـمنّای لـبَت کــــامــم هـنوز بَر امیدِ جامِ لَعلَ‌ات دُردی آشامم هنوز روز اوّل رفــت دینــم،...
  • آری، اما کجا؟ 20 مهر 1383 15:05
    آوازی که میخوانم، حکایتی دارد.... سازی در دستانم نیست... به سوزی دلخوشم... شعری سروده‌اند... بندبندش را دوست دارم... آهنگی هم ساخته‌اند... به نوای شور نزدیک است... اما حرف، حرفِ بینوائی است... صدا یکدست نیست!... آری... یک دست صدا ندارد... اما... یک یک دلهای شکسته را صدا میکنند... کجا؟...
  • نصیحت گوش کن جانا! 6 مهر 1383 12:53
    دیشب داشتم پیاده از جائی بر‌می‌گشتم.. بیشتر راه رو اومده بودم ولی چون دیگه دیر وقت شده بود ناچار شدم ادامه مسیر رو تاکسی سوار بشم.. پیکان سفید رنگ مدل پائینی نگه داشت و من پریدم بالا!!.. مسافر جوانی که تنها روی صندلی جلو نشسته بود و خیلی قوی هیکل به نظر میرسید، مشغول نصیحت کردن آقای راننده بود و حسابی حرفاش گُل...
  • ایمان 29 شهریور 1383 12:44
    فردریش ویلهلم نیچه، بزرگترین لامذهبِ تاریخ است. جمله‌ای از اقبال، متفکر بزرگ معاصر در باره نیچه خوانده‌ام که برایم بسیار زیبا و پُرمعنا بود... قلبِ او مؤمن، دِماغش کافر است...
  • [ بدون عنوان ] 21 شهریور 1383 11:52
    هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندامِ ماست ورنـه تشریفِ تو بر بالایِ کس کوتــاه نیست
  • تنها حامی 16 شهریور 1383 11:30
    تنها حامی فیلمی است از فریدون ژورک، که من به دو دلیل دوستش دارم... یکی بیک ایمانوردی و مرجانش و دومی آهنگ فیلم که ترانه ای بود با صدای حمید یا اشکان... همون که این آهنگ معروف رو خونده... کودک بابا، چشماتو واکن اول راهی، راتو پیدا کن... و حالا ارتباط این فیلم با موضوع انشای من... تازگیها تو محل ما یه دیوونه اومده،...
  • حافظ 4 شهریور 1383 11:26
    حاجتِ مُطرب و مِی نیست، تو بُـرقَع بـگُشا که به رقـص آوَرَدَم آتشِ رو یَت چو سِپند . ......................................
  • حافظ 31 مرداد 1383 11:25
    شوقِ دیدارِ تو دارد، جانِ بَر لَب آمده بازگردد یا بَرآید، چیست فرمانِ شما؟
  • رَسم من! 26 مرداد 1383 11:08
    همیشه وقتیکه دلم میخواسته چیزی بنویسم، دستم به قلم نرفته... و و قتی قلم به دست گرفتم، هرگز اون چیزی رو که دلم میخواسته ننوشتم ... نمیدونم، شاید رسم من اینجوری باشه، شاید ... هر وقت که اومدم کتاب بخونم، چشمام از خواب سنگین شده... و وقتی که بیدار موندم، یا حوصله نداشتم یا هر چی گشتم کتابی برای خوندن پیدا نکردم ! ... هر...
  • بی سر پناه 19 مرداد 1383 13:07
    کشف جسد حسین پناهی در سر پناه تنهائیش ، اول صبحی بد جوری دلم رو چنگ زد... آدم تنهای بی همراهی که همراهش! خاموش بوده و حتی به فرزندانش هم پاسخی نمی داده... چهار روز در بی خبری دیگران، نقش یک مُرده رو تو اتاقش بدون تماشاگر بازی کرد و روز آخر، خبر اول خبرگزاریها شد... معمولا نقشهائی که به آنها جان میداد، همیشه یک جوری حس...
  • تلخ و شیرین! 10 مرداد 1383 01:35
    برای کسانی که از تجربه های تلخ دیگران استفاده نمی کنند، همان بس که آن تجربه را به همان تلخی تکرار کنند... این حرف رو خیلی وقت پیش شنیده بودم... فکر میکنم از نیچه باشه... همیشه تو گوشم بود ولی نمیدونم چرا هیچ وقت نمیتونم بهش عمل کنم... یعنی من حتی از تجربه های تلخ خودم هم استفاده نمیکنم و همیشه باز هم اونها رو تلخِ تلخ...
  • پیدا شده در قسمت نظرات !!! 5 مرداد 1383 11:37
    مثل یک بختَک سنگین، گاهی بر جانت می نشیند، چنگ می اندازد، خونین میکند وهنوز دل دل زخم ات خوب نشده باز هم چنگ می اندازد... آنقدر که بیهوش شوی، چیزی شبیه خلسه،... در آن حالت غریب، از شدت درد پهنای صورتت خیسِ خیس می شود، کمی زخم ات آرام میگیرد، می باری می باری، مثل رگبارهای پاییزی، گاهی با هق هقی رعد گونه و گاهی مثل...
  • بی نشان 4 مرداد 1383 08:27
    ........................... وقتی عشق می آمد، از عقل انتظار معجزه ای داشتم،... خوب یادم هست، صدای بهم خوردن دندانهای عقل را شنیدم!... از چشمانم خواستم مرا یاری کنند، آنها هم پذیرفتند... امّا عشق را یاری کردند، گویا سالها بود که تنها به خواب دیدگانم می آمد!... از گامهایم ایستادگی طلب کردم، به احترام عشق، نشستند... آخرین...
  • رفت ، رفت ، رفت ...... 2 مرداد 1383 16:53
    آن دل که تو دیده ای، زِ غَم خُـون شد و رفت از دیده خون گرفته، بیرون شُــد و رفت روزی بــه هــوای عــشـق، صیدی مــی زد لیلی صفتی بدید و مجنون شُد و رفت
  • چشمان ابری 29 تیر 1383 12:20
    اوست نشسته در نظر ، من به کجا نظر کنم ؟ اوست گرفته شهرِ دل ، من به کجا سفر کنم ؟ به چشمانش که نگاه می کنی، به یاد می آوری دلهای از دست رفته را... آن آتشها که به خــاکستر نشستند... عــشق را به یـادت می آورد!.. گریزی نیســت... از تـدبیر هـم کــاری برنمی آید،.. باید رفت... اینجا باید از دست رفت!...
  • یادگاری از عشق 26 تیر 1383 02:33
    هر وقت که به یاد فرهاد می افتم، دلگیر می شوم... فرهاد کوهکن را می گویم ... همان عاشقی که برای رسیدن به معشوق، سختی ها کشید و کوهی از خاطرات شیرین، از خود به یادگار گذاشت ... وقتی به یاد می آورم که چگونه با یک نگاه ساده، عاشق شیرین شد و از آن پس برای معشوق، چه کارها که نکرد احساس غریبی پیدا می کنم... خسرو پرویز، عاشق...
  • سُخن از زُلف یار ... 23 تیر 1383 08:35
    همیشه کسانی که کمتر حرف می زنند، بیشتر می فهمند، و آنهائی که بیشتر حرف می زنند، فُرصت کمتری برای فکر کردن دارند. پُر حرفی کردن هرگز خوب نیست، مگر آنجائی که با معشوق حرف می زنید. سفارش فراوانی شده که آنجا باید پُر حرفی کرد و زیاد حرف زد ... مثال اینکه: حضرت موسی (ع) با خداوند حرف می زد . وقتی خداوند در باره عصا از او...
  • راستی !! 20 تیر 1383 12:18
    یادم رفته بود مطلب قبلی رو پینگ کنم !!! این به اون در !!!!!!
  • سمفونی خرس !!! 17 تیر 1383 13:10
    در زندگی زخمهائی هست که، ببخشید، شبهائی هست که هیچوقت فراموش نمیشه. مثلاً سردترین شبِ زندگی من، تو دوران سربازی بود، تو همین گردنه های تِلو، که هیچوقت از یادم نمیره. شبِ سردی که تا صبح خیلی ها یخ زدند و رفتن بیمارستان واسه آب شدن!... ولی دیشب، ...دیشب یکی از عجیب غریب ترین شبهای عُمرم بود. نمیدونم تا حالا براتون پیش...
  • تقدیم به آقایون مُجَرّد !!! 13 تیر 1383 13:47
    موردِ نیازِ هیچکس نبودن ، برای مَرد ، مرگِ تدریجی است . جان گری ( نویسنده آمریکائی )
  • قرار وبلاگی 8 تیر 1383 13:36
    با کیوان جان هماهنگ کردم ! قرار اینجوری شد : زمان : چهارشنبه - ۱۰/۴/۸۳ ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه مکان : کافه بلاگ .............. میدان محسنی میهمانان ویژه!: تمامی اهالی وبلاگستان!
  • امتحان واجب تره ! 8 تیر 1383 12:28
    اگر چند روزی هست که نمی نویسم و شما را به دردسر نمی اندازم واسه اینه که چند تا امتحان دارم که خیلی وقت منو گرفته ... دیگه داره تموم میشه ... .............. قرار شده با از پشت یک سوم یک قراری بذاریم و بریم هوا خوری ، ولی افسوس که موقعیت جور نمی شه .. اگر قرار شد که بریم ، حتما اینجا می نویسم که چی به چیه ؟!!...
  • 244
  • 1
  • ...
  • 5
  • صفحه 6
  • 7
  • 8
  • 9